(در این مقاله تجربه شخصی استیفن کی مخترع، نویسنده، سخنران و مؤسس شرکت اینونت رایت که به کارآفرینان در جهت پیادهسازی و ارائه ایدههایشان به بازار کمک میکند را در مورد مسیر شغلی و شیوه درآمدزایی در طول زندگی از زبان خودش میخوانیم.)
شما در هر سال چقدر پول میخواهید در بیاورید؟ اگر تا کنون این سؤال را به طور جدی از خود نپرسیدهاید حتماً این کار را بکنید. پاسخ به این سؤال خیلی ساده است. و تا واقعاً در موردش فکر نکنید مشخص کردن اینکه چگونه به آن خواهید رسید غیرممکن خواهد بود.
وقتی من در اوایل بیست سالگیام بودم روزی پدرم مرا روبروی خود نشاند و همین سؤال را از من پرسید. نصیحتی که پدرم آن روز به من کرد از اساس شیوهای که من در مورد کار کردن فکر میکردم را تغییر داد و مرا به سمت حرفه کنونیام سوق داد.
من به وی گفتم میخواهم سالی ۱۰۰ هزار دلار درآمد داشته باشم. در آن زمان من فکر میکردم این مقدار پول هنگفتی است. او به من گفت: تو احتمالاً ۳۰ سال دیگر کار خواهی کرد. پس یعنی در طول زندگی من چه مقدار پول در خواهم آورد؟ ضرب و تقسیم را انجام دادم: ۳ میلیون دلار.
او از من پرسید که آیا من از این مقدار پول راضی خواهم بود؟ و اگر نیستم چه کاری برای تغییر آن خواهم کرد؟
پدر من فرد باهوشی بود. ۳ میلیون پس از ۳۰ سال با در نظر گرفتن مالیاتها، تورم و هزینههای زندگی پول خیلی زیادی محسوب نمیشد. حسابوکتابها درست از آب در نمیآمد: زندگی کوتاه است و به نظر نمیرسید که این مقدار پول برای یک عمر کار کردن کافی باشد. وقتی به آخرین حقوقم دوباره نگاه کردم، دیگر خوشحال نبودم.
پدرم به من گفت که تنها راه پولدار شدن پیدا کردن یک فرصت بیزینسی است که دارای اثر تکثیری بوده و نیازی به حضور و دخالت من نداشته باشد. چند وقت طول کشید تا من معنی واقعی این جمله را فهمیدم. قسمت آخر به اندازه کافی ساده بود. او توضیح داد: «یک دکتر در هر روز در طی یک سال تعدادی بیمار مشخص را میتواند ببیند. یک وکیل فقط وکالت تعداد مشخصی پرونده را میتواند به عهده بگیرد.» برای ثروت آفرینی، من باید چیزی را پیدا میکردم که نیازی به حضور فیزیکی من نداشته باشد.
قسمت دیگر سختتر بود: اثر تکثیری دیگر یعنی چی؟ او به من گفت که باید چیزی درست کنم که مکرراً مورد استفاده باشد، چیزی که مردم هیچوقت نباشد که لازم نداشته باشند. به زبان دیگر، او برای من ایده اصلی جمعآوری ثروت را توضیح داد. این قضیه به نظرم منطقی میرسید. و این چیزی بود که باعث شد من شروع به فروختن حق امتیاز به افراد برای ایدههایم کنم.
امروزه، مثالهای زیادی از بیزینسهایی که این خصوصیات را دارند وجود دارد. مثلا برنامه نویسان یا فروشندگان حق امتیاز. و البته مثالهای متعددی از متدهای سنتی تر وجود دارد. مثل بازار بورس، اوراق قرضه و مسکن.
برای من، مفهوم اثر تکثیری بسیار جذاب بود. برخی افراد از استاد بودن در حرفهشان لذت میبرند، از روز و شب کار کشیدن از خودشان. ولی من اینطوری نیستم. من میخواستم پول در بیاورم و میخواستم کارهای نویی انجام دهم تا به شیوههای جدید خودم را به چالش بکشم.
شما چه مقدار پول میخواهید در بیاورید؟ چطور میخواهید آن را در بیاورید؟ پیدا کردن اثر تکثیری مخصوص به خودم- نوشتن یک کتاب، تدریس یک درس و فروختن حق امتیاز ایدههایم- به من اجازه داد تا طوری که دوست داشتم زندگی کنم، افراد دیگر را وادار کنم تا برای من کار کنند و خودم رئیس خودم باشم. این به طرز فوقالعادهای شما را آزاد میکند و برای من به خوبی جواب داد.
البته من اعتقاد ندارم که این شیوه برای همه مناسب است. ولی از شما میخواهم تا جدا از خود بپرسید چه مقدار پول قصد دارید در بیاورید و حسابوکتاب بالا را در مورد آن انجام دهید.
منبع: Entrepreneur به نقل از بیزینس ترند
